خود سرزنشگری ورابطه ما با خودمان و دیگران
احساس شرم و خود کم بینی بسیار دردناک است به طوری که برای رهایی از آن انسان هرکاری ممکن است انجام دهد از خشم، عصبانیت و پرخاشگری گرفته تا خود سرزنشگری و انواع اعتیاد.
درد ناشی از خودکم بینی که بسیاری از ما ناامیدانه و به شدت برای رهایی از آن تلاش میکنیم، شرم نامیده میشود؛ باور بنیادین که به حس دردناک گره خورده است عبارت است از ” من به اندازه کافی خوب نیستیم”. من ناقص، بی کفایت و بی ارزش هستم و کسی من را نمیخواهد. با وجود چنین درد جانکاهی کیست که نخواهد برای رهایی از این افکار دردآور هر کاری بکند؟ گرفتار شدن در دام چنین افکار تردید آمیزی نسبت به خود برای هر فردی می تواند بسیار عذاب آور باشد. بنابراین، خواه فقط کمی از خود شرمگین باشیم، خواه شرم ما آنقدر بر شخصیتمان غالب شده باشد که به عنوان یک فرد دارای “هویت مبتنی بر شرم ” توصیف شویم، معمولا دفاعهای بسیار نیرومندی را برای محافظت کردن از خود به کار می گیریم.یکی از روشهای دفاع ما در مقابل درد ناشی از شرم، خود کم بینی و احساس بی کفایتی، محافظت از خود در برابر دیگران از طریق حمله کردن به خود است.
حمله به خود از طریق گوش دادن به صدای انتقادگران درونی:
در درون همه ما انتقادگران درونی یعنی صداهایی سرزنشگرانه ای وجود دارد که دائما بیدار هستند و ما را به خاطر نقصهایمان (چه واقعی باشند چه تصوری) سرزنش میکنند. وظیفه سرزنشگران درونی این است که با اصلاح کردن و با کنترل کردن رفتارها از ما در مقابل قضاوتهای احتمالی دیگران محافظت کند. این روش مانند عملکرد پدری دلسوز است که برای موفقیت فرزندش در آینده و جلوگیری بدبختی او “البته به زعم خودش” فرزند را برای انجام ندادن تکالیفش تنبیه می کند. این رفتار صرف نظر از نیت پدر برای کودک مضر و آسیب رسان است. این همان کاری است که انتقادگران درونی با ما می کنند که برای محافظت از ما در مقابل قضاوتهای احتمالی دیگران دایم به ما احساس شرم و بی کفایتی می دهند. نتیجه چنین رفتاری با خود، احساس اضطراب، ناکامی افسردگی و درماندگی است. نمونه آن خودگویی های منفی ما با خودمان است. این خودگویی ها دایم ما را با دیگران مقایسه می کند به ما احساس تقصیر می دهد و کارهای ما را زی سوال می برد. علاوه بر سرزنشگران درونی، ما یک سرزنشگر بیرونی هم داریم که معمولا حس انتقادگری یا خشم نسبت به دیگران را در ما فرامیخواند تا بتوانیم خشم و احساس بد نسبت به خود را به آنهایی که فکر می کنیم منشأ و مسئول رنجهای هیجانی کنونی ما هستند، ابراز نماییم. هرچند که گاهی ممکن است این واکنش ها به صورت نامتناسب با شرایط و موقعیت ها و یا غیر منصفانه ابراز شود.
حمله به دیگران با فرافکن کردن صدای انتقادگران درونی به دیگران:
اگرچه صداهای انتقادگران درونی در بخش ناهشیار ما قرار دارند در این سناریو ما به دنبال راههایی میگردیم که عیب و نقصهای دیگران را بیابیم و صدای انتقادگران درونی مان را به دیگران فرا فکن کنیم. این صداها در واقع از دوران کودکی در روان ما ضبط و ثبت شده است و اکنون در بخش خود ناآگاه ما قرار دارند. .در این چالش دایمی دیگران را برای حس درد درونی خود هدف سرزنش های بی امان خود قرار می دهیم. در غیر این صورت، حس مبهمی به ما خواهد گفت که بیشتر و بیشتر در آن سیاه چال خودتخریبگری که سرزنشگران درونی اشتباها“ برایمان حفر کرده است، فرو خواهیم رفت.
با فرافکن کردن سرزنشهای درونی به دیگران به طور موقت خود را از رنج ناشی از دردهای درونی رها می شویم. ولی از آنجا که ریشه این واکنش ها در صداهای درونی ما نسبت به خودمان است این رهایی از رنج دیری نمی پاید و به زودی دوباره به سراغ ما خواهند آمد و ما به دنبال هدف دیگری برای تخلیه خشم خود برای رهایی از شرم خواهیم بود.
در نهایت
راه رهایی از صدای انتقادگران درونی گام اول شناخت این صداها و یافتن منشا اصلی آنها است. گام دوم تشکر از نیت این صدا ها برای محافظت از ما، گام چهارم تقویت بخش بالغ شخصیت خود برای بازنشسته کردن انتقادگران درونی . گام پنجم در دست گرفتن مدیریت خود از طریق بالغ شخصیت و گام ششم مراقبت و مهربانی با خود در مقابل حمله های سرزنشگران درونی است. لازم است بیاموزیم که اجازه ندهیم و که سرزنشگران درونی رابطه ما باخود و دیگران را تخریب کنند. در واقع رسیدن به صلح درونی با خود از طریق شناختن حضور سرزنشگران درونی و پذیرش و مهربانی با خود و دیگران است.