هدفمندی در زندگی راهی پر شور برای مبارزه با افسردگی

افسردگی بسیار دردناک است از این جهت که شما را از فردایتان جدا می کند یا به طور دقیق تر، حس شما را نسبت به آینده قطع می کند. در واقع افسردگی نوعی نا امیدی نسبت به حال است که تحملش بسیار جانکاه می باشد. در حالت افسردگی به دلیل این که نمی توانید هیچ افق روشنی برای فردا در نظر بگیرید دچار حس درماندگی می شوید.

تحقیقات اخیر نشان می دهد که فقدان دید روشن نسبت به آینده تاثیر بسیار زیادی در ایجاد حس نا امیدی و سرگردانی امروز دارد که باعث از دست رفتن انگیزه های فرد در زندگی می شود. داشتن چشم اندازی روشن از آینده به فرد کمک می کند که به طرف هدف حرکت کند و فکر رسیدن به هدف به فرد انرژی زیستن می دهد. حس ما نسبت به آنچه در پیش روی ما است یعنی آینده، می تواند به روشنی ذهنیت ما را نسبت به زمان حال تغییر دهد و این در حالی است که زخمهای ما از گذشته حس ما را نسبت به آیند کاهش می دهد.

عدم آگاهی نسبت به آنچه قرار است بشویم یا عدم باور به آنچه استحقاق آن را داریم یا می توانیم خلق کنیم ما را به سوی حسی از ترس و اضطراب سوق می دهد و انرژی زندگی را در ما تحلیل می برد و به دنبال آن، ما انگیزه های خود را از دست می دهیم. بسیار از ما آموخته ایم ویا حتی در مدرسه به ما یاد داده اند که شادکامی یعنی رضایت دادن به آنچه داریم در حالی که مرز باریکی وجود دارد بین صرفا رضایت داشتن به آنچه داریم و نداشتن انگیزه برای پیشرفت، با قدردانی از داشته ها و استفاده از منابع موجود برای رسیده به اهداف بزرگتر.

همچنین به ما آموخته اند که سرنوشت، زندگی ما را در دست دارد و ما نقش زیادی در تغییر آن نداریم. چنین باوری که گاهی حالت تقدس هم پیدا می کند احساس ترس نگرانی و اضطراب به همراه داردو ما را به سمت نا امیدی و افسردگی می کشاند. این در حالی است که نداشتن دید روشن نسبت به آینده مهمترین منبع اضطراب و نگرانی برای فرد است. داشتن چشم انداز روشن نسبت به اینده به گونه ای، پیوستاری بین گذشته حال و آینده ما ایجاد می کند که با این یکپارچگی، زندگی ما معنا می یابد.

برای این که فرد بتواند از هدف گذاری برای نجات از افسردگی و نا امیدی بهره ببرد نکات زیر را لازم است در نظر بگیرد:

– تعیین اهداف روشن، قابل دسترس، قابل توسعه، قابل اندازه گیری ونیز قابل تقسیم به اهداف کوچکتر: در این صورت فرد می تواند تصویر ذهنی از آنچه می خواهد ابتدا در ذهن خود ایجاد کند و سپس با گامهای حساب شده به سمت اهداف خود قدم بردارد.

– تنوع در هدف گذاری: هدف گذاری در زمینه های گونانون مانند اهداف مالی، خانوادگی، سلامتی، اجتماعی و یا حتی معنوی، زمینه های رشد در جنبه های مختلف را فراهم نموده باعث ایجاد توازن در زندگی می شود.

– دست برداشتن از قناعت پیشگی در اهداف زندگی: اگر از این حس که هر چه دارم کافی است دست برداشته شود و سعی نشود این ایده به شریک یا نزدیکان خود القا شود، شور زندگی و امید به آینده بهتر در دل زبانه می کشد و ایجاد انگیزه باعث غلبه بر حس دلمردگی و ملال می شود. زیرا رضایت به هرچه هست فردرا نا امید کرده شور زندگی و حرکت را از او می گیرد

– هدف گزینی واقع گرایانه: اهداف خیلی بزرگ و غیر واقع بینانه که دستیابی آنها به غیر ممکن به نظر می رسد انگیزه حرکت نمی شود چنانچه اهداف کوچک و پیش پا افتاده نیز چنین تاثیری دارند.

-انعطاف پذیری در هدف گزینی و راههای رسیدن به هدف: داشتن انعطاف پذیری در هدف گزینی باعث می شود که در هر شرایطی هدفی وجود داشته باشد که متناسب با شرایط، مشعل راه باشد و همچنین فراموشی فرضیه کهنه، “خط مستقیم به عنوان کوتاهترین فاصله بین دونقطه” و اندیشیدن به راههای متنوع تر حتی اگر طولانی تر است رسیدن به هدف را در شرایط متفاوت امکان پذیر می کند.

– نوشتن اهداف بر روی برگه و مرور هر روزه آن: اگراهدافی که عنوان شد با جزییاتی آن که بتوان از آن تصویر ذهنی ساخت، روی برگه ای نوشته و در معرض دید روزانه قرار گیرد، مغز برای رسیدن به آن برنامه ریزی شده و راههایی برای دستیابی پیدا می کند. -تهیه نقشه راه به صورت کاربردی: داشتن نقشه راه، حس امکان پذیری به تحقق خواسته ها را به فرد می دهد و از ابهام و سردرگمی که از آفتهای راه است جلوگیری می کند.

در نهایت این که بر خلاف این باور که “قناعت توانگر کند مرد را” باید به باور جدید رسید که قدر دانی از داشته ها و عدم قناعت به آنچه هست و تلاش برای رسید به فردای بهتر به ما انگیزه و شور زندگی بخشیده و ما را از دام نا امیدی و افسردگی می رهاند.